خونه تکونی
این چند روز مامانی همش مشغول تمیزکاری و نظافت خونه بود به قول خودش داشت خونه رو می تکوند!!!!! منم تا اونجا که در توان داشتم سعی می کردم بهش کمک کنم مجله ها و روزنامه هایی رو که می خواست بندازه دور همه رو پاره پوره می کردم و ریز ریز خورد می کردم تا راحت تر توی سطل زیاله جا بشه. هر چی روی زمین بود برمی داشتم می خوردم تا دیگه مامانی نخواد هی دولا بشه جمشون کنه ، کمرش درد بگیره. آخه همش به بابایی می گه از بس دولا می شه اسباب بازی های من و جمع می کنه کمر درد گرفته هرجا رو مامانی دستمال می کشید منم دنبالش می رفتم و دستمام و می کردم توی دهنم تا خیس بشه بعد دوباره انگشتای خیسم و می کشیدم روی میزها تا تمیزتر شه ...
نویسنده :
خاطره مامان بردیا
18:45